=*_Dark kissing _*=

part⁵..........

منتظر راننده ی شخصیش شد تا برسه دم در امارت .


در ماشین رو آروم باز کرد و با بستن در سرپوش روی مشکلاتشم ورداشت و شروع به اشک ریختن کرد آروم احساساتی که تازه داشتن خودشونو بروز میدادن رو سرکوب کرد .

به بیرون خیره شد . تنها جایی که میتونست خود واقعیش رو آزاد کنه پیش صمیمی ترین دوستش و راننده بود .

مرد مو سفید نگاهی به آینه عقب انداخت ، تو نگاهش ناراحتی فراوانی رو می شد پیدا کرد . بعد از برخورد ناگهانی راه دید مرد مو سفید با پسر سوم ارباب بزرگ ترین خاندان یعنی اوسامو دازای سریع راه دیدش رو عوض کرد .


روبه مقصد نامعلومی رانندگی می‌کردند .
جو سنگین و سکوتی مرگ بار در ماشین حاکم شد تا مرد مو سفید پیشنهادی به سرش زد و اونو بیان کرد :

ارباب میتونم نظرتونو درباره ی سر زدن به پرورشگاهی که تاسیس کردین بپرسم ؟ با حرکت سر ارباب پیشنهاد محر تایید گرفت و مسیر حرکت به پرورشگاه تغییر کرد .


______---------______

سلام و ارض ... خسته شدمممم بابا به هرکی میگم سلام یه هو درمیاد ۶ / ۵ سال ازم بزرگ ترهههه اه چرا همتون انقدر بزرگین ؟؟؟؟
قهرم 🎀✨️🎀
دیدگاه ها (۰)

چند تا پارت عقبیم ؟

به نظرتون زیاد چرت و پرت میگم ؟

بچه ها آخرین پارتو بخونید خیلی کم نوشته بودم یکم بیشترش کردم...

میدونم دقت نکردین ولی هرکی منو فالو کرده فالو بکش کردم درحال...

My angel (part5)نفهمیدی چیشد که مرد ازت جدا شد و با خوردن مش...

My angel (part3)دخترک از حمام خارج شد و با موهای خیس و بدنی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط